کاربر مهمان خوش آمدید

ناشر مجموعه کتابهای به سوی موفقیت در حوزه های مختلف-مجری و برگزار کننده هزاران نمایشگاه کتاب

سبد خرید  ( 0 )

نماینده رسمی و انحصاری شرکت پدرپولدار(RICHDAD) در ایران و تنها تولید کننده و ارایه دهنده خدمات پشتیبانی

کتابها و بازیهای رابرت کیوساکی در خاورمیانه

 

سبد خرید
 

ماجرای ازدواج شمس و اشرف پهلوی از زبان ثریا پهلوی


ماجرای ازدواج شمس و اشرف پهلوی از زبان ثریا پهلوی

 
وقتی شمس و اشرف به سن ازدواج رسیدند، رضاشاه آن دو را به اتاق کارش احضار کرد و در آنجا دو مرد جوان را به آنها معرفی کرد و گفت : «اینها شوهر‌های شما هستند. انشالله به پای هم پیر شوید.» این دو علی قوام و علی جم بودند. قرار بود که شمس با علی قوام و اشرف با علی جم ازدواج کند.
شب قبل از عقدکنان‌، شمس پیش رضا شاه می‌رود و می‌گوید: «من از این علی جم بیشتر خوشم می‌آید. اگر اجازه بفرمایید به جای علی قوام، زن او بشوم.»
رضا شاه جواب می‌دهد «البته‌، هیچ عیبی ندارد، هر کاری شدنی است.»
اشرف مجبور شد در آخرین لحظه تسلیم هوس خواهر بزرگش بشود و با شوهر تعیین شده برای شمس ازدواج کند. البته این ازدواج‌های اجباری بعد از مرگ رضا شاه از هم پاشید. شمس با ویولن زنی به اسم مین‌باشان‌، که بعدها به پهلبد تغییر نام داد‌، ازدواج کرد و به مصر گریخت. فوزیه هم از شاه طلاق گرفت و ایران را ترک گفت. و به این ترتیب اشرف ناگهان یکه تاز دربار شد و به جبران تحقیرهای گذشته‌، در نقش بانوی شماره یک تالارهای دربار به قدرت‌نمایی پرداخت.
شمس در مراجعت به تهران‌، با تمام قدرت مبارزه برای کنار زدن اشرف و دست یافتن مجدد به مقام اول را شروع کرد. برای رسیدن به همین هدف بود که به خیال خود مرا همچون اسب افسانه‌ای ترویا به داخل دربار آورد‌، ولی چون من آلت دست او قرار نگرفتم، به ناچار تسلیم سرنوشت شد.
حقیقت این است که اشرف را به او ترجیح می‌دادم. با وجود اینکه دیگران معتقد بودند اشرف روباه خوش خط و خالی است که دائماً به توطئه‌چینی علیه من مشغول است و از آوردن هیچ ضربه‌ای به من دریغ نمی‌کند‌، اما من از همان اول آسان‌تر با او کنار آمدم و‌ در مقایسه با شمس‌، تفاهم بیشتری نسبت به حس می‌کردم.
در اولین تابستانی که در سعدآباد اقامت داشتیم، رقابت بین این دو خواهر به نقطه اوج رسید. اگر شمس متوجه می‌شد که اشرف به دیدن ما آمده قهر می‌کرد و به دیدن ما نمی‌آمد. همیشه در حال ایفای نقش بانوی مظلوم دربار بود. مرتباً اظهار دل شکستگی می‌کرد. که‌ مثلاً چرا در دیدار قبلی‌مان به قدر لازم به او محبت نکرده‌ام. اشرف اما مرتباً به دیدار ما می‌آمد و پشت سر هم به افتخار ما مهمانی می‌داد.
در اینجا باید بگویم که هرگز بین من واشرف برخورد و مجادله‌ای پیش نیامد. البته من حس می‌کردم که او هم مثل شمس حسادت می‌ورزد و حسادتش هم بسیار جدی‌تر و عمیق‌تر است.
در حقیقت‌، شمس خواهان محبت و پشتیبانی من بود واشرف خواستار موقعیت و مقام من.
اشرف اما باهوش‌تر از آن بود که به طور علنی بر علیه من حرفی بزند یا مخالفی کند. به علاوه‌، برادر دو قلویش را آن قدر دوست داشت که به خودش اجازه نمی‌داد حتی مخفیانه علیه من توطئه بچیند.
به این منوال در دورانی که من ملکة ایران بودم به نحوی از آنجا با هم دوست بودیم و تمام شایعاتی را، که درمورد رابطه ما به گوش می‌رسید، دیگران از خودشان اختراع می‌کردند.
برگرفته از کتاب خاطرات ثریا پهلوی نوشته ثریا اسفندیاری بختیاری که مدتی نایاب بود و اخیراً به چاپ دوم رسیده است
 
تعداد بازدید: 10042


 

نظر شما

نام:*
ایمیل:

ایمیل، برای ارسال پاسخ(در مواقع ضرورت) دریافت می شود و منتشر نخواهد شد
محدوده سنی:
متن:*